نَهانخانِه

راز دل را نهفتن دشوار است و گفتن دشوار تر

نَهانخانِه

راز دل را نهفتن دشوار است و گفتن دشوار تر

سلام خوش آمدید

از شهر تو رفتیم و تو را سیر ندیدیم

شنبه, ۲۶ فروردين ۱۴۰۲، ۰۱:۴۲ ب.ظ

احیای آخرین شب قدر که میگذرد،ماه رمضان هم می‌افتد توی سرازیری.ومنی که همیشه پیش از موعد،دلهره‌ی لحظه وداع میگیرم.  همیشه وقتی به مشهد میرویم از همان روز اول ، تصورِ لحظه‌ی آخر و تلخی و دلتنگیِ نگاهِ آخر ، مرا مضطرب میکند . از شما چه پنهان ، وقتی که  خلبان اعلام میکند وارد مشهد مقدس شدیم بی قرار و بی تاب میشوم برای جُستن چیزی ، دستاویزی و مستمسکی ، اِذنی و اجازه ای که بگوید برای همیشه میتوانی اینجا بمانی . که بگوید آخرِ این‌قصه دیگر رفتنی در کار نیست ، بلکه همه اش قرار است ماندن باشد و بودن و حضور ... . و همینطور در پیاده‌روی‌های اربعین ؛ در بین مسیر ، قدم کُند میکنم که از بودن بیشترین استفاده را ببرم ؛ که دیرتر به لحظه جانکاهِ دل‌کندن برسم .در تمام طول مسیر ، به خستگیِ قدم های آخر فکر میکنم . که از طرفی مژده رسیدن میدهد و از طرفی هم خبر از اینکه هر آمدنی را رفتنی است . و لعنت به این رفتن ؛ بقول سید تقی سیدی :[ رسیدن است و جدایی ، درود بر نرسیدن ] .
پس از درک این لحظه ها بود که راحت تر و ملموس تر فهمیدم ، آوینی آن وقتی که میگفت : " ... حقیقت آن است که زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده اند " دقیقا منظورش از "ماندن" چه بوده .
در میان زمان ها ، رجب و شعبان و رمضان برای من همیشه طعم دیگری داشته و دارد . احساس امنیتی دارم که انها را از سایر اوقات سَوا میکند . از رجب و شعبانِ بچگی هایم جشن های ساده و باصفای کوچه و خیابان را در خاطر دارم . و از رمضان هایش ، احیای دانش آموزی‌ را و دورهمی های کتابخوانی را .
حالا اما در روزگار شلوغ و پر دردسر بزرگسالی ، ماه رجب که شروع میشود حسِ کسی را دارم که بعد از گم‌شدن در یک بیابان بی آب و علف ، به آب و آبادی رسیده . حسِ کتک خورده ای که حالا یار و یاوری دارد . از شروعِ ماه رجب تا اخرین افطار رمضان ، یک اطمینان و آسودگی مرا در بر میکشد . گویی یک پناه ، که از قیل و قال روزگار و آدم‌هایش ، میشود به آن پناهنده شد . یک عدلیه ، که آدمیزاد ، بی تکلف و تعارف ، حتی میتواند از خودش هم شکایت ببرد به او  ، که امن است و امین و امان .
و حالا  همه اینها دارد تمام میشود؛ دعای سحرِ آقای موسوی قهار ؛ هم‌آوایی اسماء الحسنای دم افطار . آدَمَک دوباره تنها میشود و بی تکیه گاه . خودش میماند و خودش . در یک انبانِ پر از کثرات . وسط دنیای بریده از خدا . که هر چیزی را جای او نشانده اند ، جایش را پر نکرده است و از هر طرف رفته‌اند جز وحشتشان نیفزوده است .

کاش ندایی بلند میشد یا دستی از غیب بر می‌آمد که مرا نگهدارد همینجا . کاش میشد ماند و گذر نکرد . از همه آنچه که بر من گذشته است و من از آن گذر کرده ام و از کف داده ام ، جز یک معصومیت از دست رفته برایم باقی نمانده است ... 

دریغ ... 

  • ۰۲/۰۱/۲۶
  • سجاد ...

نظرات (۱۰)

فرصت ها همچون ابر می گذرند....

پاسخ:
کاش بی ثمر نگذرند ...

حس و حالتونو تجربه کرده ام واقعا دل گداز است همان درود بر نرسیدن

پاسخ:
🙏

چه زیبا

پاسخ:
🙏

این پست هم در گذر زمان خواهد ماند و جاودانه خواهد شد.. و بعدا میتوانی گذشته را در آن ببینی. بعضی چیز ها همیشگی هستند، از کجا معلوم؟ شاید شما هم روزی در کنار آنچه با آن آرامش پیدا می کنید ماندگار شوید... 

پاسخ:
من از گذشته خودم چیزی جز یک معصومیت از دست رفته نمیبینم . 
اما جمله آخرت بهترین دعایی هست که در حق من میتونی بکنی .
از این رو من هم برای پسر آبی همین آرزو رو دارم 🌷
مراقب چیزهایی که باهاش به ارامش میرسی باش ط😉❤

سلام علیکم و رحمه الله و برکاته

هرکس شب‌های قدر زیرِ سایۀ قرآن رفت، حزب‌الله هست... حزب‌الله رو خدا نگه می‌داره... شما فقط امیدوار باشید

 

 

پاسخ:
بقولِ [ چمرانِ حاتمی کیا ] : تا صدای اذان از گلدسته ها بلنده ، ناامیدی گناه کبیره ست .
  • مسلمانِ یاغی ...
  • خوش به حال من که توی ماه رمضون هم چیزی به دست نیاوردم و به از کف دادن ها ادامه دادم.

    حالا دیگر هییییییییچ ندارم. هیچ.

    پاسخ:
    شاگرد بنا کارِت داره ؛ بیا اینجا ...

    برادرِ یاغیِ ما....... عزیزِ ما...... دلِ خدا رو نشکن...... حرفت غلطه... با هزار تا اسمی که همین هفتۀ پیش صداش زدیم نمی‌خونه..... ولی بیا فرض کنیم درسته.... فرض ها! فرضِ محال! 

    چهار روزِ دیگه مونده... ماهِ رمضان یک ثانیه‌ش نجاته... چه برسه به چهار روزش..... یه ساعتی رو خلوت کن... برو مسجدی، هیئتی جایی... نشد برو دل طبیعت... کوه باشه بهتر.... یه خلوت کن باهاش دلت و برق بنداز.... یه مناجات الشاکرین بخون سبک شی..... بشکن گردنِ ابلیسی که زیرِ گوشت ناله می‌کنه از کف دادی...... یاغی‌ها زورشون زیاده.... حریفش میشی..... کمر راست کن و با یه مناجات الشاکرین برگرد سرِ خط کنارِ هم بدویم.... نمردیم هنوز..... خدا بهمون دل بسته..... صدای اذان هنوز از گلدسته‌ها بلنده :)

  • مسلمانِ یاغی ...
  • تشکر می کنم از شاگرد بنای عزیز. 

     

    یاغی، قوه تخیلش قویه. تو خیال قهرمانه.

    اما ان شاءالله سربلند بیرون بیام از این امتحان. 

    به حسینش متوسل میشم 

    یکی توی زندگی پس از زندگی میگفت دلم که شکست گفتم یا حسین، از ما دعا میاد از شما مرده زنده کردن.

    ازش یاد گرفتم.

    دعام کنید زیاد.

    صدای اذان هنوز از گلدسته ها بلنده...حمدلله. 

     

    + خودت کارم نداشتی؟ :)

    قشنگ بود :) مخصوصا اون مصرع 

    پاسخ:
    🙏
  • سید محسن موسوی
  • *آنچه می تواند تحول پیدا کند تازه است نه کهنه---اگر بدنبال کهنه بروید هر نوع تغییری استمرار تعدیل شده کهنه است

     

    ارسال نظر

    نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
    اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.

    خداوندا
    در جهان ظلم و ستم و بیداد
    همه تکیه گاه ما تویی
    و ما تنهای تنهاییم
    و غیر از تو کسی را نمی‌شناسیم
    و غیر از تو نخواسته‌ایم که کسی را بشناسیم ...
    ما را یاری کن که تو بهترین یاری کنندگانی🌱

    طبقه بندی موضوعی