نَهانخانِه

راز دل را نهفتن دشوار است و گفتن دشوار تر

نَهانخانِه

راز دل را نهفتن دشوار است و گفتن دشوار تر

سلام خوش آمدید

علیه شهر

پنجشنبه, ۳۱ شهریور ۱۴۰۱، ۰۲:۰۴ ب.ظ

[ دمِ رفتن ]

گردونه گمراه کننده است . یک جا نشسته ای و دور خودت میچرخی . بسیار دلخسته و سرگشته از چرخش بی امان روزگار ، مدتها منتظر امدن اربعین بودم . باید از این گردونه پیاده میشدم و در هوایی بی غبار ، خارج از این گردونه  نفس تازه میکردم . و کجا بی غبار تر از مسیر بهشتی نجف تا کربلا .
 اما همه چیز در ابهام است . دم رفتن ، همه از نرفتن میگویند ؛ یکی از سر دلسوزی ، ناصحانه منع میکند و دیگری از سر بغضی که  در پنهان کردنش عاجز است ، کینه ورزانه دهان به نیش و کنایه میگشاید . یکی از بحران میگوید و دیگری خبر از انسداد می آورد .  ولی این سخنان هیچکدام دلیل نرفتن نیست ، که راه رفتنی را باید رفت . در نرفتن چیزی نیست جز همین جهنم تاریک و بی چراغِ روزمرگی ...
"حبیب" را نزدیک تر از همه به خودم میپندارم . با آنکه راه بر او بسته اند اما پیرمرد نیمه شب به شط میزند که به کشتی نجات برسد . قول و قراری میگذاریم و توکلت علی الله ...
دست پر محبت حبیب ، من را راحت تر و زود تر  از آنچه فکر میکردم به "نجف" میرساند  . آنجا که چراغش از همه روشن تر است . نورش بر عالمی تابیده و تاریخی را پیش و پس از خود روشن کرده است .

[ نجف ]
+ فرموده اند:  "از جای ها ، آن بهتر ، که آدمی را آنجا مونسی باشد" ؛ و گفته اند: " هر جا آرامش را یافتی همانجا بمان که آنجا وطن توست " .
به راستی نجف ، خانه پدری ست . آدم احساس غریبی نمیکند . سایه پدرانه ای دلت را به شکل محسوسی قرص میکند  . دلیلش جز این نیست که در این خانه زاده شدیم ، در این خانه روییدیم و در این خانه بود که دل به عشق سپردیم .
+  امروزی که ساکن نجفم ، دارم لحظه هایی را زندگی میکنم  که هفته ها و ماه های آینده حسرت یک نفسش را خواهم داشت . کاش میشد این لحظات را جرعه جرعه به پیمانه‌ی باقی ایام ریخت تا هیچ روزی بی تنفس در هوای حریم "علی" به شب نرسد . غروب را در پناه ایوانِ با صفا به نماز می ایستیم . حرف ها و حاجت ها زیاد است ولیکن بقول حافظ " یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم | دولت صحبت آن مونس جان ما را بس ... "

[ در طریق مشایه ]
+ بنظرم عشق ، مفهومی کلیشه ای و دو پهلو ست که شاعران در انتزاعیات خود آنرا در قالبی موزون شکل داده اند . آنچه در این روز ها و در این مسیر جریان دارد را نمیتوان در کلیشه های دهان پرکنی مثل عشق گنجاند و ختم غائله کرد ؛ که این پدیده ها ورای این موهومات مبهم است . آنکه دنبال فانتزی های عاشقانه باشد در گرمای تابستان راهی بیابان سوزان عراق نمیشود .
شاید قصه ی این پاهای برهنه و دل های پرحرارت و قدم های مشتاق و دست های بخشنده را بتوان اینطور شرح داد که خودشان فرموده اند: "شیعیان ما از باقیمانده گِل ما آفریده شدند... " 🌱 ؛ و اکنون این قوم آخرالزمانی ، دسته دسته و فوج فوج به اصل خود بازمیگردند ...
+ تنها آمده ام ، اما تا این لحظه لنگِ تنهایی ام نمانده ام . دمِ میزبان خیلی گرم است .  پیاده روی امسال برایم متفاوت است . سال اول را برای کنجکاوی امدم و دو بار دیگر را دورهمی و تفریحانه . اینبار را تنها آمده ام و پیِ گمشده ای . گمشده ای که هر چه بیشتر میگذرد مصیبت نبودنش نمایان تر میشود . به هر حال راه افتادن و گشتن بهتر از نشستن و چشم به در ماندن است . شاید همین حرکت تن ، تلنگری باشد برای جانِ فرسوده و در گِل مانده ...
خستگی و تنهایی و بیماری و نگرانی و گرما ؛ یکی از آنها هر کسی را میتواند از هر مسیری منصرف کند و به کنج عیش و عافیت خانه خود برگرداند اما آنکه قدم در این مسیررمیگذارد پیش از همه تکلیفش را با سختی راه روشن کرده است .

[ کربلا ]
صد ملک دلم را به نیم نظری که از حریم و بارگاهش دیدم ، در سرزمینش به امانت میگذارم و بازمیگردیم به شهر خودمان ...

[ شهر  ]
خانه مان ، سایه ایوان و امان نجف بود ؛ با این حال برگشتیم به شهر هایمان ؛ شهر هایی که آسمان روز هایش پر غبار و آسمان شبهایش ظلمات مطلق است . همانجا که تجسم نفرین های علی بر دنیای پس از خود است . همانجا که برادر ، برادر دیگرش را تکفیر میکند و مسلمان بر مسلمان دیگری دست تعدی بلند میکند . همانجا که دفاع از مظلوم در گرو رنگ و تعلقات است و  اسلام محمدی آغشته به سلیقه ی جاهلان و "منم منم" ریاکاران . همانجا که شیطان بر مرکب این جهالت و آن تعلقات سوار میشود و میتازد و جماعتی را از هر سو به مسیر و مقصد خود میکشاند .
اینجا دقیقا همانجایی ست که مصیبتِ آخرالزمانیِ فقدانِ پیامبر روشنگر و امام هدایتگر را میشود به وضوح دید ...

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.

خداوندا
در جهان ظلم و ستم و بیداد
همه تکیه گاه ما تویی
و ما تنهای تنهاییم
و غیر از تو کسی را نمی‌شناسیم
و غیر از تو نخواسته‌ایم که کسی را بشناسیم ...
ما را یاری کن که تو بهترین یاری کنندگانی🌱

طبقه بندی موضوعی