با کریمان کار ها دشوار نیست
+ یکساعت مانده به اذان مغرب که میشود ، عقربه های ساعت در اقدامی لجوجانه میروند روی اعصاب آدم . هر دور عقربه ثانیه شمار ، به اندازه یکساعت وقت تلف میکند . از یکسو ، انبوهی از خستگی و گرسنگی مرا زمینگیر کرده و از سوی دیگر ، سفره افطار چشمک میزند . اما باید صبر کرد تا وقتش سر رسد و موذن اذن دهد . خودت را آماده کرده ای همین که الف الله اکبر تمام نشده ، بی معطلی و بی رحمانه همه سفره را به تنهایی ببلعی .
یک استکان چای ، دو سه عدد خرما و چهار پنج لقمه نان و پنیر ؛ و تمام . آن آتش شهوت خوردن و آشامیدن با همین چند لقمه ساده فروکش میکند .
+ زیاد پیش می آید با دل نگرانی به فرداهایم فکر کنم . مثلا ده سال بعد کجا هستم ؟ زیر کدام سقف زندگی میکنم ؟ بر سر کدام سفره نشسته ام ؟ چه میخورم ؟ چه میپوشم ؟ چه دارم و چه ندارم ؟ ؛ بی آنکه اصلا اندکی به روز هایی سپری شده فکر کنم . افکارم اما بی پاسخ نمیماند . یکی نیست بگوید آقا سجاد ، اصلا در این روز ها و شب هایی که از سر گذراندی تا حالا شده یک روز بی جا و مکان بمانی ؟ تا حالا شده یک شب ، سر گرسنه بر بالین بگذاری ؟
+ از پی این مکالمه درونی ، درمیابم شده ام عالم بی عمل . اینجا برای شما سجاده آب میکشم که آدمی با چهار لقمه ساده نان و پنیر هم سیر میشود ، اما سلسله ی افکار درونم ، حریصانه دنبال فردا هاییست که نه در امدنش قطعیتی وجود دارد و نه در ماندنش . پی چیز هایی میدوم که در نهایت بی مصرف میمانند . مثل همین دست و پا زدن های دم افطار .
+ هنوز که هنوز است یادم میرود بیست و پنج سال است بر سر هر سفره بنشستم خدا رزاق بود . یادم میرود خدای فردا همان خدای دیروز است . خدای داده ها همان خدای نداده هاست . همانقدر رفیق و کریم ...
+ "از نکات عبرت انگیز دنیا این است که انسان در حالیکه نزدیک است به آرزویش برسد، ناگهان اجلش فرا میرسد و امیدش را قطع میکند. نه به آرزو رسیده و نه آنچه مورد آرزوى اوست، باقى میماند! "| ابوتراب فرمود ...
- ۰۱/۰۱/۱۸
نکته خوبیه
که فرداها هم همونجور میگذره که امروز و دیروز گذشت
اما خوب چه کنیم که انسانیم و مدااااام نیاز به یادآوری این نکته داریم...
+موزیک پست بعد هم خیلی دلنشین بود :)