چشم در چشم
بعد از دوسال بگیر و ببند و شست و شو و واکسن و وسواس ، بالاخره با این ویروسِ ول نکن چشم در چشم شدم ؛ هر چند هنوز دست به یقه نشدم . با اینهمه ، همه اش بند است به نفسی که ممکن است آنی برود و دیگر نیاید . فکر میکردم حالا همین فردا ، اگر این نفس نیم بند هم رفت و دیگر نیامد و اسیر جناب ملک الموت شدم و مرا کت بسته برد و تحویل داد ، منصفانه ترین برخورد با چون منی چه میتواند باشد ؟
شاید آنجا که میگوید : " وَلَا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ " : " نه نگاهشون میکنم ، نه باهاشون حرف میزنم ".
اما یادم می آید ؛ یک بار که خیلی ازش شاکی بودم
خواستم بپرسم "مگه ما چه هیزم تری به تو فروختیم که ... ؟!"
جمله را تمام نکرده ، خودش تمام کرده بود ؛ یادم آورد توی بساط کاسبی و هیزم فروشی ما جز هیزمِ تر ، چیزی نبود که هیچ ، خریداری هم جز خودش نبود . به روی خودش نیاورد و همه را یکجا و به قیمت خرید. مثل همیشه حرفی برای گفتن نمیگذاری . بقول آن خسته دل هرچه نباشد تو کهنه خدایی .
" هیچی دیگه ، نوکرتیم مشتی ؛ ما تو رو اینجوری شناختیم "
دلهای حیران و مضطرب در هنگامه بلاها ، بارها دست نوازش تو را حس کرده .چونان کودک گمشده و رنگ پریده ای که در همهمه و شلوغی ، یکهو صدای مادر را میشنود و خودش را در آغوش مادر میابد . اما شرم بر این "من" که هربار به سودای بهتر از تو ، هوا برش داشت .
میبینی ؟ این " من " حتی در برابر خودش هم بازی را باخته . این "من" حتی خودش را هم گردن نمیگیرد .
القصه ؛ "آخرش بیخ ریش خودتیم "
مگر نه اینکه تورا خدای سرکشان و بی پناهان گفته اند ؟
---------------------------------------
+ پیش چشم همه از خویش یلی ساخته ام | پیش چشمان تو اما سپر انداخته ام ...
+ اول اسفند 1400 | حوالی دومین سالگرد از روز های شروع شیوع کرونا در ایران
- ۰۰/۱۲/۰۱
خیلی زیبا، عارفانه و جذاب بود 👍