سلام
این کلام ، حاصلیست از چند مورد تجربه در مواجهه با دو جنس آدم . و البته هزار فقره دلزدگی ، یک فقره دلبستگی و دنیا دنیا دلتنگی؛
آدمهای اصطلاحا "سمّی" ، لزوما آدمهای بدی نیستند اما به دلایلی که علتش را شاید خودشان هم ندانند ، قادرند شعاع وسیعی از آدمها و لحظات و جای ها را ، به شومیِ نگاهِ خود تیره و تار کنند و جریانِ حیات را به رکودِ ملالت و رنجوری بکشانند . مثل غباری که از آتشی منتشر میشود و بخواهی یا نخواهی صورتات را سیاه میکند و سینهات را به خسخس میاندازد !!
و امّا آدمهای "خوش قلب"😍 ؛ خوبند و برای خوب بودن ، کار خیلی شاق و ویژهای انجام نمیدهند ، جز آنکه خاکِ قلبشان را از هر نوع بذرِ آفت زدهای دور داشته اند ؛ و همین است که صرفِ مواجهه با آنها ، آدم را زلال میکند و سرشار میکند از حسِ مطلقِ زیستن ؛ در گسترهای بیش از همان لحظه ها و دقیقه های حضور ...
... و تو ، پس از این رِقَّت ، که از دیدن مهتاب در ظلماتِ شب حاصل کرده ای ، با خود میانگاری همین یک "آن" که در موانستِ او نشستهای ، و در پیاش، برای عمری در یک آدم خوش قلب حل شده ای ، میارزد به همه کدورت هایی که "سمّی" ها با همه زرنگبازیشان بر جانت میپاشند .
و این ، اگر نگویم معجزه ، اما شاید نشان پیامبریِ آدمهایی باشد که در عصر سنگین و ننگینِ دلمردگیها ، رقیق بودن را از یاد نبرده اند .
- ۰ نظر
- ۲۴ مرداد ۰۲ ، ۲۱:۰۰