مدتهاست فکر و ایدهی اینکه در شهرِ کوچکِ بیکتابفروشیمان یک پاتوق برای کتابخوانی و گفتگو راه بیندازم، در من علاقهای عمیق ایجاد کرده، اما هر چه میسنجم و جوانب و ابعاد کار را میکاوم، دو دوتایم چهار تا نمیشود ؛
و خب ، در همین مدتی که دو دوتا هایم برای تاسیس یک پاتوقِ مستقل برای کتاب و گفتگو، هیچجوره چهار تا نشده، کلی رستوران و فستفود و کافه و فلافلی در همین نیموجبشهرمان افتتاح شده که الحمدلله کسب و کار همهشان رونق است و حداقل بعد از مدتی مجبور نشده اند مثل کتابفروشهای نگونبخت، کرکره مغازهی تارِ عنکبوت زدهشان را بدهند پایین!
این درد را که لابلای شلوغیِ دیگر دغدغهها گم کرده بودم، امروز بعد از دیدن نیمساختههای یک فست فود تازه تاسیس، که خود در میانهی دو رستوران دیگر قرار گرفته، بار دیگر حس کردم ...
- ۱۰ نظر
- ۳۰ شهریور ۰۲ ، ۱۴:۲۴